آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

پیش دبستانی

پونزده مهر روز اول پیش دبستانیه آرمانم بود هیچ چی سر جاش نبود و اونطور که فکر میکردیم نبود بخاطر ماه صفر جشنی نگرفتند.همش خودمو لعنت میکردم چرا دولتی اسمشو نوشتم. پدر مادرا همه به وضع کلاس و بازگشایی اعتراض داشتند و صداشون خیلی بالا رفت.بچه یکی از مادرا گم شده بود و کلا جو خیلی متشنج و بد بود.طوری که حال منم بد شد. آرمان مثل ابر بهار اشک میریخت و کوه بغض تو گلوش بود. شب اول از فکر و خیال اعصابم خورد شده بود. روز بعد ولی فقط به یه بغض رضایت داد و همون پای پله ها خداحافظی کرد و رفت سر کلاسش. روز سومم خوب بود و بعدم پنجشنبه جمعه که تعطیله برای عوض شدنه حال و هواش رفتیم خونه رویا موندیم. دیروزم خوب بود ولی باز امروز یعنی یکشنبه اشکاش همی...
21 مهر 1398
1